کد مطلب:180059 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:185

امام سجاد در اندیشه ی قیام برای نابودی شرکت کنندگان در قتل حسین
امام سجاد علیه السلام در مدینه، در عین آنكه همواره با یادآوری مصائب جانگداز كربلا، عواطف و احساسات مردم را برضد یزیدیان تحریك می كرد، همواره آنان را نفرین می نمود و در انتظار آن بود كه با قیام رادمردان خدا، انتقام خون حسین علیه السلام از آنها گرفته شود. در این راستا به ماجرای زیر توجه كنید:

«منهال بن عمرو» یكی از اهالی كوفه، می گوید:

«برای انجام حج به مكه رفتم و در حجاز به محضر امام سجاد علیه السلام شرفیاب شدم، آن حضرت به من فرمود: از حرمله (قاتل



[ صفحه 76]



علی اصغر) چه خبر؟

عرض كردم: او زنده است و در كوفه سكونت دارد.

امام سجاد علیه السلام دستهایش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت:

اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار:

«خدایا! داغی آهن را به او بچشان؛ خدایا داغی آتش را به او بچشان!»

من از سفر حج به كوفه بازگشتم، باخبر شدم كه مختار در كوفه قیام كرده است. با یكی از دوستانم سوار بر مركب شده و به قصد دیدار مختار و سلام بر او حركت كردیم، نزد مختار رسیدیم، دیدیم مختار مركب خود را طلبید و بر آن سوار شد و به محله ی كناسه ی كوفه حركت نمود. ما هم به آنجا رفتیم، در آنجا دیدیم مختار منتظر و چشم به راه كسی است. معلوم شد كه او مأمورانی را برای دستگیری حرمله فرستاده است، طولی نكشید كه مأموران حرمله را نزد مختار آوردند، مختار به او گفت: «حمد و سپاس خداوندی را كه مرا بر تو مسلط گردانید.» سپس مأموران اجرای حدود را طلبید و به آنها فرمان داد: «دستهای حرمله را قطع كنید.» آنها این فرمان را اجرا كردند. سپس گفت: «پاهای او را نیز قطع كنید.» آنها این فرمان را نیز اجرا نمودند. سپس آتش طلبید، آتش شعله ور حاضر كردند و حرمله را در میان آتش افكنده و سوزاندند.

منهال می گوید: در این هنگام از روی تعجب گفتم سبحان الله، سبحان الله. ناگاه مختار به من رو كرد و گفت: «چرا تسبیح گفتی؟!»



[ صفحه 77]



گفتم: در سفر حج امام سجاد علیه السلام را دیدم، جویای حرمله شد، گفتم او زنده است، آن حضرت او را نفرین نمود و گفت: «خدایا داغی آهن و آتش را به او بچشان.» (اینك می نگرم كه نفرین آن حضرت به دست تو اجرا شده است. از این رو تعجب كردم و گفتم سبحان الله.)

مختار در حالی كه از این خبر، شادمان و هیجان زده شده بود گفت: «الله! الله! آیا به راستی تو این سخن و نفرین را از امام سجاد علیه السلام شنیدی؟»

گفتم: آری، به خدا.

در این هنگام، مختار از مركب پیاده شد و دو ركعت نماز خواند و آن را طول داد. سپس سجده ی طولانی به جا آورد. (به شكرانه ی اینكه خواسته ی امام سجاد علیه السلام به دست او اجرا شده است) آنگاه با هم از آنجا بازگشتیم تا به در خانه ام رسیدیم. به مختار گفتم: به من افتخار بده به خانه ی من بیا و امروز نهار را نزد ما باش. مختار گفت:

«ای منهال! تو به من خبر می دهی كه امام سجاد علیه السلام سه بار حرمله را نفرین نمود، و سپس نفرین آن حضرت به دست من اجرا شد، آن گاه مرا به غذا دعوت می كنی؛ امروز روز غذا خوردن نیست، بلكه روزی است كه باید به شكرانه اجرای خواسته ی امام سجاد علیه السلام به دست من، روزه گرفت.» [1] .



[ صفحه 78]




[1] كشف الغمه، ج 2، ص 312.